سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

شنیدم تو گرگان روز نیمه شعبان به یه سنت جدید و نو آورانه اسلامی !!!!تعدادی از مردم دسته جمعی با ارگ می زدن و می رقصیدن و می گفتن دایره رو بزرگ کنین تا آقا بیشتر خوششون بیاد و خوشحالی تونو ببینن و ثواب بیشتری ببرین....

عجیبا قریبا!!!!!

حالا هی بگیم یابن الحسن بیا بیا ...ای سید و سالار ما ...ای ...

ای غریب آقا ..نیا ...کجا می ای ..؟؟؟!! اینجاجای شما نیست ...

 


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


سلام شاعرانه به مولود عشق

چهارشنبه 87 تیر 26 ساعت 12:39 صبح

میلاد مولود عشق مبارک ...تبریک ام از جنس چند بیت شعره ...حیف بلد نیستم یه کم سرو سامون بدم شکل این پست رو و شنگولش کنم تا بدونین چقدر از این میلاد خوشحالم ...با صدای وبلاگ هم غصه تون می گیره و دلتون می شکنه ...اما عیبی نداره ..دو سه تا از شعر های کوتاه ام رو می نویسم ...با عذر خواهی از همه تون و شعرای عزیز که به این دست و پا شکسته ها شعر می گم...

                                          یا علی و التماس دعا

چند خط از مثنوی 250 بیتی ام که سال 74 در سن 16 سالگی ام سرودم :

یا علی من مست ابرویت شدم

زین سبب می خواره کویت شدم

یا علی نام تو درمان دل است

صحبت از تو جان زهرا مشکل است

تو تمام آرزوهای منی

دلبر امروز و فردای منی

چون ز می خوردن سبو خواهد علی

نام تو بردن وضو خواهد علی

یا علی ای بهترین تفسیر جود

عشق با یادت دو بیتی می سرود

ای گریبان فلک در دست تو

آسمان سینه ام سر مست تو

کاش می شد این دل طوفانی ام

تا ابد مستاجر دربست تو

.....

این دو بیت هم هدیه همین یکی دوشب اخیره..

ای آنکه غم دل مرا می داند

دل خاک در تو را شفا می داند

توصیف جمال تو علی ممکن نیست

آنقدر قشنگی که خدا می داند...

               یا علی


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


هوای تازه توبه 2

سه شنبه 87 تیر 18 ساعت 9:45 عصر

ادامه مطلبم از وبلاگ پری برای پریدن:
 
www.pareparvaz58.parsiblog.com
  فکر کردی فاتحه خالی و خرما و غذا و احسان می تونه اموات رو نجات بده ....اون لبخند ها معنی داره ..یعنی زحمت نکش ..این یارو بارش رو بسته ..هر چی بوده آورده ..شما دستتون کوتاهه ...چقدر خوبه به فکر خودمون باشین .چقدر خوبه قبل از اینکه بمیریم زنده بشیم .یاد روایتی از حضرت عیسی (ع) افتادم که می فرمودن : کسی که دوبار در عمرش متولد نشه هیچوقت ملکوت آسمانها رو نمی بینه .یکی تولد از رحم مادرشه و دیگری تولد از رحم زندگی..اکثر ماها فقط همون یه بار اول رو به دنیا اومدیم و بعد در حال جان کندن تدریجی بودیم تا که دیگه تموم شدیم و خاموش. پیغمبر خودمون فرمودن : الناس نیام فاذا ماتوا فانتبهوا..مردم در خوابند و وقتی زمان مرگشان رسید و مردند تازه بیدار می شن.تازه ندیده ها رو می بینن .تازه نشنیده ها رو می شنون .تازه چشمشون باز می شه .تا زنده بودن نان و آب و شکم و شهوت چشم شون رو بسته بود .
یادمون باشه که باید زیاد از مرگ یاد کنیم .اکثروا ذکر هادم اللذات:از لحظه مرگتون که ویران کننده دنیای آباد لذات دنیوی تونه زیاد یاد کنید.
دیدین چه خبره اونور پرده :
اشاره آخر:
آدم ها یه باره نمی میرن .مردن تدریجیه .وقتی کسی از دنیا می ره بدن سخت باور می کنه فراق روح رو .تا چند روز موها رشد می کنن .ناخن رشد می کنه ، پوست در مقابل خاک شدن مقاومت می کنه .پدر خانومم می گفت قبل از انقلاب در روستایی کسی به قتل رسید و خاکش کردن روزها گذشت و دستور نبش قبرش اومد برای اینکه پزشک قانونی مشکوک بود به ماجرا .اونهایی که دیده بودن براش نقل کرده بودن که دیدیم وقتی جنازه رو بعد از روزها از قبر بیرون آوردن بر خلاف روز دفن که مویی بر صورت میت نبود ریش تمام صورتش رو گرفته بود .من می خوام بگم جوون باشیم یا پیر، دختر باشیم یا پسر، پولدار باشیم یا فقیر ، ادعا داشته باشیم یا نه،حزب اللهی باشیم یا رپی ، بالاخره یه روز باید بریم اون خونه تاریکی که جای تکون خوردن نداریم ..تاریک و تنگ و بی همنفس ... و تموم نقشه هایی که کشیده بودیم تمومه .
اما یه در هنوز تا زنده ایم بروی ما بازه .دری که هیچ کسی رو ازش نمی رونن.
یاد اون جوونی افتادم که زمان پیغمبر لحظه های جان دادنش مادرش رو صدا زد که مادر بیا دارم جون می دم ...گفت مادر یه وصیت دارم .تا زنده بودم برای خدا بندگی نکردم .گناه ام از کوهها بزرگتر و سنگین تره .برای خدا گردن کلفتی کردم .هر چه او گفت نکنین کردم .هر چه گفت بکنین نکردم .مادر دارم جان می دم ولی تازه فهمیدم چه خبره .دارم آثار و علایم موت رو می بینم .صدای پای ملک الموت رو می شنوم .. من که مردم و از دنیا رفتم طنابی بیار و دور گردنم بنداز و منو تو حیاط خونه بکش و بچرخون و بگو خدایا این همون جوون خیره سر گردن کلفته که ادعاش می شد .ببین چقدر ذلیله .نمی تونه کاری برای خودش بکنه ..و....این همونیه که وقت نماز مستی میکرد و عربده می کشید ..این همونیه که ....
مادر نمی تونست ولی وصیت بود .طناب رو همراه اشک چشماش به گردن پسر از دنیا رفته اش انداخت . آماده شد .دستهاش می لرزید و زیر لب هی می گفت خدا.....
قدم برداشت .تا شروع به کشیدن بدن پسرش کرد ندایی اومد :...ای زن رها کن بنده منو ...اذیت نکن رفیق منو ...درسته یه عمر بندگی نکرده برام ، اما راضی نیستم ذلتش رو ببینم ...اونقدر کریم هستم که بخاطر دل شکسته جوون ات در لحظه های آخر عمرش ببخشمش ...دوست منو رها کن ..بخشیدمش ..بدنش رو نکش روی زمین ....
التایب من الذنب کمن لا ذنب له...پیغمبرش هم فرمود هر کس از گناهش توبه کنه انگار اون گناه رو مرتکب نشده...یعنی خدا ستار العیوبه و می پوشونه روی اعمال گذشته رو ..یعنی تولد دوم ..از رحم زندگی ...یعنی فرار از مردگی . یاد حدیث امیر المومنی افتادم که فرمود کریمی خدای ما تا این حده که وقتی بنده ای توبه می کنه حتی فرشته ای رو که مامور ثبت گناهانه حافظه اش رو خدا پاک می کنه و یادش نمی آد گناه بنده رو .
یادم افتاد لحظه آخر نوشتنم دلم رو گره بزنم به پنجره های رجب قشنگ خدا ..رجب قشنگی که ماه استغفار و توبه پذیریه و مثل اون عبد سرتا پا گناه صدا بزنم :
یا ستار العیوب...یا غفار الذنوب..یا خیر الساترین و یا ارحم الراحمین ....

انا عبد ک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین
                                                            التماس دعا


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


سه نقطه تا ترم آخر

پنج شنبه 87 تیر 13 ساعت 5:38 عصر

وقتی از خیابون داری رد می شی می تونی ببینی جوونهایی رو که درست همونجا وایستادن برای تاکسی ...خدا می دونه ولی بعضی وقتها می گن تاکسی ها خالی می رن و کسی رو سوار نمی کنن اما این قسمت از خیابون شهر تاکسی ها بوق می زنن و لی آقا پسرهای منتظر تاکسی سوار نمی شن ..همش با موبایل حرف می زنن ...انگار مفته ...

خدایا چرا اینها اینجوری ان ...چرا سوار نمی شن ..پس اینهمه پسر برای چی اینجا به اسم مسافر ، منتظر تاکسی ان ...خوب ما هم یه نیگا بندازیم ..کجا رو دارن نیگا می کنن و حرف میزنن...بله خودشه ...

خوابگاه دانشجویی دختران ...( اسم نبریم سنگین تره)

 چرا اینجا رو اینجوری ساختن ...دخترها چرا اینجوری ان ..بله درسته ..درست روبروی محل تجمع مردم برای تاکسی در یه خیابون 12 متری خوابگاه دخترونه .... با عدم رعایت اصول اخلاقی توسط مسئولین دانشگاه داره به عموم جوانان متدین و سر به زیر شهر و محله سرویس دهی فرهنگی ، دینی و اخلاقی می ده ...باور نمی کنین ..نه حفاظی ..نه شیشه ای ... بیچاره بعضی از دخترها چقدر گناه دارن ...همونجور لخت و عور می آن هوا خوری ..باور کنین اصلا اغراق نمی کنم ..از تو خیابون کاملا تخت خوابها و محل استراحت خانومهای اون خوابگاه به وضوح معلومه ...غیرتی ها اونجا خفه می شن از بی هوایی ... نوشتن آسونه اما بی تفاوتی خیلی سخته ...باور کنین آدم باور نمی کنه تو کشور جمهوری اسلامی دارن از ناموس و امانت های مردم اینطوری مراقبت می کنن...لعنت به بانی اینجور بی غیرتی ها و ناموس فروشی ها ..اینکار مسئولین دانشگاه باعث ترویج فساد و تشویق فاسد می شه ...سهم عمده گناه ها و جنایاتی که جوونها مرتکب می شن مال اونهاییه که زمینه رو براشون فراهم کردن ..

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


حرف های ساده

یکشنبه 87 تیر 9 ساعت 1:9 صبح

حرف اول:

از دوستامه ..داره تخصص داخلی میخونه ...پزشکه ..

اومده بود سر بزنه ...گفت فلانی از روزی که دارم تخصص می خونم به خدا نزدیک تر شدم...باور نمی کنی ...وقتی می دونی خلقت بدن انسان چقدر پیچیده است ..وقتی می بینی برای اینکه یه لحظه مثلا دستت رو بیاری بالا باید درخواست از سلولی به سلولی بره و از مغز دستور بگیرن و بعددستور مغز به سلول  بیاد و این سلولها شاید میلیاردها باشن...که در کمتر از صدم ثانیه دستور رو می گیرن و فورا اجرا می کنن...

حرفش هنوز تو گوشمه :  آقای فلانی ...من تازه فهمیدم فلج بودن اصلا تعجب نداره ..حرکت تعجب داره ...این سیستم الهی که قدرتی عجیب و بدون مانند داره و مدیریتش می کنه اونقدر بزرگه که همه تفکرات توش ذوب می شن...اونوقت ما آدمها با افتخار میآییم و می گیم رباط ساختیم ...

حرف دوم:

می گفت خوب محیطم بد بود...از در و دیوار تهران گناه و فساد می باره ...دخترهای آنچنانی ...پسرهای آنچنانی ...

راست هم می گفت ...خوب محیط خیلی تاثیر داره ..شاید من هم اگه جای اون بودم همین جوری بودم ...خوب جوونه ...غریزه داره ..وقتی محیط داره تشویقش می کنه به آزادی غریزی ..وقتی محیط داره صداش می زنه به سمت بی خیالی دینی ...وقتی تعداد دیش ماهواره های رو پشت بوم ها از تعداد پرنده ها بیشتر شده ...وقتی دست و پا های لخت ..موهای رنگی ...لب های سرخ  ...چشم های دلربا ...لباس های چسبان ، عشوه های ابلیسی .. بستنی خوری های دسته جمعی ..خلوت های کریستالی ...و....مهیاست ..خدا سیخی چند؟

تازه وقتی یه نیگا که بکنی می بینی بعضی ها که ادعای دین گرایی و تسبیح و شال و هیئت و... دارن تو لحظه های پا دادن از خودتونن و عین شمان ، دیگه دلت هم قرص می شه ...

وقتی از ماشین پیاده می شد اصلا انگار نه انگار روسری سرش نیست ..با بلوز و شلوار آنچنانی اومد و رفت تو اتو شویی و لباس اش رو گرفت ..با افتخار نشست پشت ماشین خوشگلش..چشم حسود کور چه تیپی داشت ...اروپایی ها نیستن کم بیارن ....ای ول تیپ ..ای ول ماشین ..ای ول غیرت ...خدا نیگانکن..نیگا هم می کنی بکن ..من دیگه خجالت نمی کشم ازت ..بذار خوش باشیم

خدا نکنه تو اون محله ها مثلا یکی بره در خونه ای رو بزنه ...زن همسایه می خواد یه احوالپرسی کنه ...در که وا می شه با لباس چشم حسود کور کن ..خانوم خونه می آد دم در ...ایرادی که نداره ..خوب شهری ان ..کلاس رو عشقه ...هر کی بدش می آد نیگا نکنه ..خوب خیلی هام بدشون می آد و نیگا نمی کنن ( خودشون می گن نیگا نمی کنیم من چه می دونم!!!)

دوچرخه سواری خانوها از اون روزی شروع شد که مردها هم پولشون رو خرج ابروهاشون کردن ....اول شرایط سنی داشت ..مثلا تا سن 13 چهاره ساله ها سوار دچرخه می شدن و بابا مامانشون هم می گفتن بذار مریض نشه دخترمون ..چه ایرادی داره ...سرحال می شه ..شاد می شه ...( باعث شادی نسل جوان کشور هم می شه )

الان هم که خانومهای خروس دار( متاهل) دیگه حرمت ها رو شکستن ..علنا می آن و سوار می شن به دوچرخه های قرن عفاف....قرن غربت عفاف.( تازه خلاف هم می آن)

بعدش هم استانداری ها ستاد عفاف و حجاب تشکیل می دن که مبارزه کنن با بی حجابی در جامعه .... و خانومهای استانداری هم با همکارهای مرد تخمه می شکنن و از گل می گن و از بلبل می شنون..بعدش هم می رن ماموریت ...

خلاصه ...

اگه استثناها نبودن من هم باورم می شد می شه مثل اونها بود و خدا هم کاری باهات نداره....

وقتی یادم افتاد دکتر می گفت رفیقم تو آمریکا بهترین دکتر و متخصصه داخلی بیمارستان .....و هنوز هم نماز شبش ترک نمی شه ..بدنم لرزید ...وقتی یادم افتاد تو دانشگاههایی که بیشتر داره شبیه مهمونی های اروپایی می شه ..هنوز دخترهایی هستن که با دیدن رونق بازار همجنس هاشون که با رنگ و روغن و لعاب مثل طلا و سکه دست به دست می چرخن ...به عشق حضرت زهرا و برای رضای خدای فاطمه دست از چادرشون بر نداشتن و سیاهی رنگ چادرشون رو با صد تا زرق و برق سر و صورت و لب و لوچه دخترهای همکلاسی شون عوض نکردن و هر روز هم طعنه ها می شنون و خم به ابرو نمی ارن و یا پسرهایی که هنوز نیگاشون که می کنی فکر نمی کنی ذره ای گناه تو وجودشون باشه و خودشون رو بستن به بیرق اهل بیت (ع) ....آدم می فهمه که حکم خدا تغییر نمی کنه حتی اگه محیطت پر از فساد باشه ....

راستی شهدا مگه کجایی بودن  ... مگه تو همین کوچه ها نبودن ..مگه تو همین خیابون ها قدم نزدن ....

یه نیگا بنداریم به تابلوی کوچه هامون همه چیز دستمون می آد:

کوچه شهید احمدی...

کوچه شهید رضایی ...کوچه شهید ....

هنوز هم می شه شهید شد..اگه خوب به تابلو ها نیگا کنی..شاید جای اسم تو خالی باشه ...کوچه شهید..

اسمتو بنویس ..شاید شد..خدا رو چه دیدی


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


   1   2      >
:لیست کامل یاداشت ها  :